روی دیگر «سکه» جنگ؛ خاطرات یک تخریبچی
بچهها صدایشان در آمد و داد میزدند: «برادر زعفری زود باش.» غلام درِ دستشویی را باز کرد و در حالیکه مسواک دستش بود به من گفت: «جعفر این خمیر دندون چرا کف نمیکنه؟» من هم تعجب کردم. اما یهو زدم زیر خنده و گفتم غلام این که خمیر دندون نیست. کرم ضد پشه است...